در اساطیر یونان قدیم زن آتره از حکمرانان موره بوده و با برادر شوهر خود (تیست) رابطۀ نامشروع داشت و شوهر از این امر آگاه شد و برادر را بمهمانی خواند و سر فرزند نامشروع ایشان را بریده و از آن غذائی ترتیب کرده بدو خورانید
در اساطیر یونان قدیم زن آتره از حکمرانان موره بوده و با برادر شوهر خود (تیست) رابطۀ نامشروع داشت و شوهر از این امر آگاه شد و برادر را بمهمانی خواند و سر فرزند نامشروع ایشان را بریده و از آن غذائی ترتیب کرده بدو خورانید
صورتی از مورچه پا، یا مورچه پی. ریشی کوتاه. قسمی زدن ریش. (یادداشت مؤلف). - ریش مورچپه، ریش کوتاه. ریش که آن را به شکلی خاص زده باشند. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به مورچه و مورچه پی شود
صورتی از مورچه پا، یا مورچه پی. ریشی کوتاه. قسمی زدن ریش. (یادداشت مؤلف). - ریش مورچپه، ریش کوتاه. ریش که آن را به شکلی خاص زده باشند. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به مورچه و مورچه پی شود
مال دهنده. منعم. معطی. بخشنده: جان بدهم و دل ندهم کاندر دل من هست مدح ملکی مال دهی شکرستانی. فرخی. از بهر آنکه مال ده و شادکامه بود بودند خلق زو به همه وقت شادمان. منوچهری. عطا از خلق چون جویی گر او را مال ده گویی به سوی عیب چون پویی گر او را غیب دان بینی. سنائی
مال دهنده. منعم. معطی. بخشنده: جان بدهم و دل ندهم کاندر دل من هست مدح ملکی مال دهی شکرستانی. فرخی. از بهر آنکه مال ده و شادکامه بود بودند خلق زو به همه وقت شادمان. منوچهری. عطا از خلق چون جویی گر او را مال ده گویی به سوی عیب چون پویی گر او را غیب دان بینی. سنائی
به معنی مادراندر است که زن پدر باشد. (برهان). مادندر را گویند. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). مادندر یعنی نامادری. (انجمن آرا) : چو آمد کوس سلطانی چه باشد کاس شیطانی چو آمد مادر مشفق چه باشد مهر ماریره. مولوی (از فرهنگ جهانگیری). ، در بعضی از نسخ به معنی دایه مرقوم است. (فرهنگ جهانگیری). بعضی به معنی دایه گفته اند. (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا). دایه و مرضعه. (ناظم الاطباء) ، به معنی مادرخوانده هم بنظر آمده است. (برهان)
به معنی مادراندر است که زن پدر باشد. (برهان). مادندر را گویند. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). مادندر یعنی نامادری. (انجمن آرا) : چو آمد کوس سلطانی چه باشد کاس شیطانی چو آمد مادر مشفق چه باشد مهر ماریره. مولوی (از فرهنگ جهانگیری). ، در بعضی از نسخ به معنی دایه مرقوم است. (فرهنگ جهانگیری). بعضی به معنی دایه گفته اند. (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا). دایه و مرضعه. (ناظم الاطباء) ، به معنی مادرخوانده هم بنظر آمده است. (برهان)
قریه ای است واقع در سه فرسنگی میانۀ شمال و مشرق بید شهر. (فارسنامۀ ناصری). دهی از دهستان بنارویه است که در بخش جویم شهرستان لار واقع است و 327 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
قریه ای است واقع در سه فرسنگی میانۀ شمال و مشرق بید شهر. (فارسنامۀ ناصری). دهی از دهستان بنارویه است که در بخش جویم شهرستان لار واقع است و 327 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
بچۀمار. توله مار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). زادۀمار و کنایه است از گزنده و موذی و خطرناک: این ماربچه به غنیمت داشته بود مردن پدرش (علی تکین) و دور ماندن امیر از خراسان. (تاریخ بیهقی). - امثال: از مار نزاید جز ماربچه. نظیر: عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود. سعدی (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 146)
بچۀمار. توله مار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). زادۀمار و کنایه است از گزنده و موذی و خطرناک: این ماربچه به غنیمت داشته بود مردن پدرش (علی تکین) و دور ماندن امیر از خراسان. (تاریخ بیهقی). - امثال: از مار نزاید جز ماربچه. نظیر: عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود. سعدی (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 146)
کارخوب و بپارسی ترجمه نافله است که به عربی عبادت ناواجب را گویند. (آنندراج) (انجمن آراء) : چنب سنت و نافله کار به روا ناروا دان حلال و حرام. ابونصر فراهی (از آنندراج) (انجمن آرا)
کارخوب و بپارسی ترجمه نافله است که به عربی عبادت ناواجب را گویند. (آنندراج) (انجمن آراء) : چنب سنت و نافله کار به روا ناروا دان حلال و حرام. ابونصر فراهی (از آنندراج) (انجمن آرا)
دختر نازنین و نرم و نازک اندام و جنبان از نشاط. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تلخه ای است که در گندم باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
دختر نازنین و نرم و نازک اندام و جنبان از نشاط. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تلخه ای است که در گندم باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
پیچ در پیچ مانند حلقه های مار: خط مارپیچ، مفتولی فلزی که دوراستوانه ای پیچیده شود، (ستون مار) عبارت از ستون یک بیک است با 5 قدم مسافت بین افراد. ستون مارپیچ برای حرکت از معابر مستور اتخاذ میشود
پیچ در پیچ مانند حلقه های مار: خط مارپیچ، مفتولی فلزی که دوراستوانه ای پیچیده شود، (ستون مار) عبارت از ستون یک بیک است با 5 قدم مسافت بین افراد. ستون مارپیچ برای حرکت از معابر مستور اتخاذ میشود